* سر گرگ باید هم اول برید نه چون گوسفندان مردم درید
* اندیشه کردن به این که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی از این که چرا گفتم .
*مبخشای بر هر کجا ظالمیست که رحمت بر او جور بر عالمیست
هر آنکس که بر دزد رحمت کند به بازوی خود کاروان میزند
جفاپیشگان را بده سر به باد ستم بر ستم پیشه عدل است و داد
*خدا کشتی آنجا که خواهد، برد اگر ناخدا جامه بر تن درد
*مردی، نه اینست که حمله آورد ، بلکه مردی آنستکه در وقت خشم خود را بر جای بدارد و پای از حد انصاف بیرون ننهد .
*آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را آنچه لایق بود داد.
* نادان را به از خاموشی نیست و اگر این مصلحت بدانستی ، نادان نبودی .
*در میان دو کس دشمنی میفکن ، که ایشان چون صلح کنند تو در میانه، شرمسار باشی .
*بیا تا برآریم دستی ز"دل" که نتوان برآورد فردا ز "گل"
*هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است .
* اندیشه کردن که چه گویم,بهتر از پشیمانی خوردن، که چرا گفتم.
*هر آن سری که داری با دوست در میان منه. چه دانی وقتی دشمن تو گردد.
و هر گزندی توانی به دشمن مرسان که باشد وقتی دوست گردد.
*به گرسنگی مردن بهتر که نان فرو مایگان خوردن .
*آدمی با کینه ، زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند .
*مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد آوردن مال.
*از نظر هرکسی عقل او کامل است و فرزندش در چشم او زیبا جلوه می کند .
*سفله چون به هنر با کس بر نیاید به غیبت کارها سازد .
*نه چندان درشتی کن که از تو سیر شوند ،نه چندان نرمی کن که بر تو دلیر شوند .
*دشمن چواز هر حیله ای در ماند ، سلسله ی دوستی بجنباند . پس کارها بکند به دوستی که هیچ دشمن نکند به دشمنی .
* سر دشمن به دست دشمن دیگر کوب که از دست هردو خلاصی یابی .
*سخن میان دو دشمن چنان گوی که چون دوست گردند شرمنده نباشی .
*اسکندر رومی را گفتنددیار مشرق و مغرب به چه گرفتی؟ گفت: هر مملکت را گرفتم رعیتش را نیازردم ونام پادشاهان جز به نیکویی نبردم.
*داروی تربیت از پیر طریقت بستان کآدمی را بتر از علت نادانی نیست .
*دو کس دشمن ملک و دیناند، پادشاه بیحلم و زاهد بیعلم .
*گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی .
*حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.
*همه عیب خلق دیدن نه مروت است و مردی نگهی به خویشتن کن که تو هم گناه داری .
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.
*دو برادر یکی خد متسلطان کردی و دیگری بزور و بازو نان خوردی باری توانکر گفت درویش را که چراخدمت نکنی تا از مشقت کار کردن بر هی گفت تو چرا کار نکنی تا از مذلت رهایی یابی که خردمندان گفته اند نان خود خور و نشستن به که کمر زرین بخدمتبستن...
*هرکه سخن نسنجد ،از جوابش برنجد.
*هر که با بدان نشیند ،اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد به طریقت ایشان متهم گردد.
*هر که با بدان نشیند نیکی نبیند.
*عالم ناپرهیزکار، کور مشعله دار است.
*هر چه نپاید، دل بستگی را نشاید.
*هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
*ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند.
*هر که خیانت ورزد، پشتش در حساب بلرزد.
*خانه دوستان بروب و درِ دشمنان مکوب.
*صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
*دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی.
*مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید.
*دل دوستان آزردن،مراد دشمنان برآوردن است.
*شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان.
*رأی بی قوت، مکر و فسون است و قوّت بی رأی، جهل و جنون.
*قدر عافیت کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.
*ملوک از بهر پاس رعیّتند، نه رعیت از بهر طاعت ملوک.
*هر که با داناتر از خود بحث کند تا بداند که داناست،بدانند که نادان است.
*خشم بیش از حد گرفتن، وحشت آرد و لطف بی دقت، هیبت ببرد.
*برادر که در بند خویش است، نه برادر و نه خویش است.
*هر کس را که زَر در ترازوست ، زور در بازوست.
*هر که در زندگی، نانش نخورند، چون بمیرد، نامش نبرند.